چگونه با «قاعدهی شانسهای برابر» خلاقیت خود را شکوفا کنیم
خلاقیت
پل اُردُش (Paul Erdős) مرد عجیبی بود. دو تا چمدان داشت و همهی زندگیش را در آنها حمل میکرد، هیچوقت یاد نگرفت خودش آشپزی کند، گاهی تا ۱۹ ساعت در روز کار میکرد، روزانه از داروهای محرک استفاده میکرد و همراهشان کافئین میخورد و تقریباً همهی پولهایی را هم که درمیآورد به دیگران میبخشید.
با این حال، اُردُش پرکارترین ریاضیدان قرن بیستم بود. بیش از ۱۵۰۰ مقاله یا کتابچه در طول دوران فعالیتش نوشت یا با دیگران همنویسنده شد و با بیش از ۵۰۰ نفر از دوستان و همکاران مختلف روی پروژههای مشترک کار کرد. طبیعتاً سهم او در پیشرفت ریاضیات بسیار چشمگیر بود.
اُردُش مسائل سخت و مشکلی را حل میکرد: اثبات قضیهی اعداد اول، توسعهی نظریهی رمزی (Ramsey Theory)، اثبات فرضیهی برتراند و غیره. خلاصهاش اینکه مردِ کاردرست و استاد بود و با پشتکار فراوان در این حوزه گامهای بزرگی برداشت.
اما میدانید سرنوشت اکثریت قریب به اتفاقِ آن ۱۵۰۰ مقاله چه شد؟ هیچ. گم شدند. فراموش شدند. حالا یا در آرشیو مجلات قدیمی خاک میخورند یا در ته قفسهی یک کلکسیونر ریاضی دفن شدهاند. و این دقیقاً همان نکتهای است که داستان پل اُردُش را بهترین مثال برای «قاعدهی شانسهای برابر» میکند.
قاعدهی شانسهای برابر
در سال ۱۹۷۷ یک روانشناس فارغالتحصیل هاروارد به نام کیت سیمونتون (Keith Simonton) نظریهای را مطرح کرد که آن را «قاعدهی شانسهای برابر» نامید.
«قاعدهی شانسهای برابر میگوید شانس اینکه یک مقالهی متوسط از هر دانشمندی تأثیرگذار شود، با شانس تأثیرگذاری یک مقالهی متوسط از هر دانشمند دیگری تفاوت معناداری ندارد.»
به بیان سادهتر: هیچکس نمیتواند پیشبینی کند کدام کارش موفق خواهد شد و کدام یکی زود فراموش میشود. دانشمندان، هنرمندان، مخترعها، نویسندهها، کارآفرینها و بهطور کلی هر کسی، به یک اندازه احتمال دارد یک اثر کمارزش یا یک شاهکار خلق کند.
اگر قاعدهی شانسهای برابر را بپذیرید، نتیجهاش این است که خلاقیت شبیه یک بازی شانس بر مبنای تعداد است: نمیتوانید دقیقاً بدانید کدام کارتان به هدف میخورد، پس بهترین راه این است که هر چه بیشتر تولید کنید تا احتمال برخورد به یک ایدهی عالی افزایش یابد.
من خودم(جیمز کلیر) این قاعده را در کارم تجربه کردهام: هر دوشنبه و پنجشنبه مقاله مینویسم، یعنی تقریباً هشت تا نه مقاله در ماه. نتیجه؟ شاید دو یا سه تای آنها ارزش انتشار دارند، اما دقیقا نمیدانم کدامها. بعد از تقریباً دو سال پایبندی به این روال فهمیدهام که در قضاوت آثار خودم خیلی هم دقیق نیستم. تنها کاری که از دستم برمیآید این است که هر بار تمام تلاشم را بکنم، حجم کار را حفظ کنم و مطمئن باشم اگر به این روند وفادار بمانم، بالاخره چیزی به دست خواهد آمد.
آمادگی برای تولید زباله
پل اُردُش چیزی را که همهی خالقان بزرگ در نهایت کشف میکنند، میدانست: استعداد خلاق وقتی خودش را نشان میدهد که بارها و بارها پا به میدان گذاشته باشید و ایدههای معمولی و متوسطتان را کنار بزنید. هر مشکل را میدید، هر مسئله را حل میکرد و کمکم بعد از نوشتن آن ۱۵۰۰ مقاله معلوم شد که ایدههای واقعاً درخشانی هم داشته است.
اگر میخواهید نبوغ خلاق خود را بیرون بکشید و تفاوت بسازید، بپذیرید که گاهی چیزی خوب تولید میکنید و کاهی هم کار «بدردنخور» تحویل خواهید داد. اما در هر حالت، باید دست از تولید نکشید.
برای خلقِ یک اثر ماندگار، باید ابتدا آماده باشید که مقدار زیادی «زباله» درست کنید.